جدول جو
جدول جو

معنی شور دادن - جستجوی لغت در جدول جو

شور دادن
(خَ تَ)
در لهجۀ خراسانی، بهم زدن. زیرو رو کردن: شورش مده غجمه میره. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شور کردن
تصویر شور کردن
مشورت کردن، کنکاش کردن، رای زدن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
غذا دادن. طعام دادن. اطعام:
زبهر آنکه تا در دامت آرد
چو مرغان مر ترا خرداد خور داد.
ناصرخسرو.
کرا خور داد گیتی مرد بایدش
از آن آید پس خرداد مرداد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(خُ تَ گِ رِ تَ)
شیر خورانیدن به بچه. شیر خورانیدن مادر یا دایه با پستان یا پستانک بچه را. ارضاع. رضاع. (یادداشت مؤلف). املاج. لبان. (منتهی الارب). تمهیق. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). ارضاع: ملح، شیر دادن کسی را. (تاج المصادر بیهقی). ملاح، شیر دادن کودک را با کودک دیگر. (منتهی الارب). ارغاث. (المصادر زوزنی) (یادداشت مؤلف) (تاج المصادر بیهقی). املاج، شیر دادن بچه. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) :
چنان است دادش که روباه پیر
نهد بچه را تا دهد شیر شیر.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ یِ شِ کَ تَ)
مهمانی دادن. ضیافت کردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ لَ کَ /کِ دَ)
پدید آمدن شوره (جسم نمک مانند) در روی جسمی. شوره پس دادن جسمی:
سختیان را گرچه یک من پی دهی شوره دهد
ز اندکی چربو پدید آید بساعت در قصب.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ تَ / تِ خوَرْ / خُرْ دَ)
زور آوردن. فشار دادن. نیرو کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
تدخین، ادخان، بر دود نگاهداشتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمر دادن
تصویر ثمر دادن
بار و میوه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکل دادن
تصویر شکل دادن
تاشیدن چهرنیدن دسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شور کردن
تصویر شور کردن
پر نمک بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم دادن
تصویر شکم دادن
انحنا پیدا کردن: دیوار شکم دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفا دادن
تصویر شفا دادن
چاره کردن درد، تندرست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعار دادن
تصویر شعار دادن
آرنگ دادن بانگ زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرح دادن
تصویر شرح دادن
بازنمودن گزاردن گفتن بیان کردن توضیح دادن تفسیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
راندن (مطلقا)، راندن چارپایان. یا سوق کلام (حدیث) نقل کلام بیان حدیث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشویر دادن
تصویر تشویر دادن
خجل کردن، شرمگین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر دادن
تصویر خبر دادن
آگاهاندن پیام دادن دخشکاندن اطلاع دادن آگهی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امر دادن
تصویر امر دادن
فرمان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوش دادن
تصویر جوش دادن
بهم پیوستن دو چیز سخت (چون دو تکه فلز) التصاق دادن لحیم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهر دادن
تصویر زهر دادن
زهر خوراندن به کسی مسموم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نور دادن
تصویر نور دادن
شید دادن: در رخشگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زجر دادن
تصویر زجر دادن
آزار کردن، کتک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشوه دادن
تصویر رشوه دادن
پاره دادن بلکفت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوش دادن
تصویر دوش دادن
مدد کردن، یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سور دادن
تصویر سور دادن
مهمانی دادن ضیافت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخور دادن
تصویر بخور دادن
خوز ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ور دادن
تصویر ور دادن
تعلیم دادن درس گفتن: فلانی... ور میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوی دادن
تصویر شوی دادن
شوهر دادن تزویج
فرهنگ لغت هوشیار
دختر یا زنی را به عقد ازدواج مردی در آوردن، چیزی را از دست دادن: خانه اش را شوهر داد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر دادن
تصویر شیر دادن
نوشاندن مادر یا دایه شیر پستان خود را به کودک ارضاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سور دادن
تصویر سور دادن
((دَ))
مهمانی دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرح دادن
تصویر شرح دادن
نگیختن، زندیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
اجازه دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
میهمانی دادن، ولیمه دادن
متضاد: سورچرانی کردن، سور چراندن
فرهنگ واژه مترادف متضاد